دهی از دهستان طبس مسینا، بخش درمیان، شهرستان بیرجند، واقع در 89 هزارگزی جنوب خاوری درمیان و 15 هزارگزی شمال خاوری درح دارای 61 تن سکنه محصول آنجا غلات و شلغم و چغندر. شغل اهالی زراعت و آب آن از قنات وراه آنجا مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان طبس مسینا، بخش درمیان، شهرستان بیرجند، واقع در 89 هزارگزی جنوب خاوری درمیان و 15 هزارگزی شمال خاوری دُرُح دارای 61 تن سکنه محصول آنجا غلات و شلغم و چغندر. شغل اهالی زراعت و آب آن از قنات وراه آنجا مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 56 هزارگزی شمال باختری خوسف و 24 هزارگزی شمال خور واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، مکاری، هیزم فروشی و مالداری است وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند که در 56 هزارگزی شمال باختری خوسف و 24 هزارگزی شمال خور واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، مکاری، هیزم فروشی و مالداری است وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
پاره ای زر. شاخه های زر که در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج) : ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری است چه کیمیا است که طالع بباغبان داده است. سلیم (از آنندراج)
پاره ای زر. شاخه های زر که در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج) : ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری است چه کیمیا است که طالع بباغبان داده است. سلیم (از آنندراج)
زردرخ. زردروی. که روی زرددارد. که دارای رخساری زرد است. زردرو: به رادی کشد زفت و بد مرد را کند سرخ چون لاله رخ زرد را. اسدی. آن جام جم پرورد کو؟ آن شاهد رخ زرد کو؟ آن عیسی هر درد کو؟ تریاق بیمار آمده. خاقانی. چونکه زشت و ناخوش و رخ زرد شد اندک اندک در دل او سرد شد. مولوی. - رخ زرد گشتن، زردروی شدن. روی زرد گشتن. روی زرد شدن: شهرشهر و خانه خانه قصه کرد نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد. مولوی
زردرخ. زردروی. که روی زرددارد. که دارای رخساری زرد است. زردرو: به رادی کشد زفت و بد مرد را کند سرخ چون لاله رخ زرد را. اسدی. آن جام جم پرورد کو؟ آن شاهد رخ زرد کو؟ آن عیسی هر درد کو؟ تریاق بیمار آمده. خاقانی. چونکه زشت و ناخوش و رخ زرد شد اندک اندک در دل او سرد شد. مولوی. - رخ زرد گشتن، زردروی شدن. روی زرد گشتن. روی زرد شدن: شهرشهر و خانه خانه قصه کرد نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد. مولوی